واااای یه عالمه نوشتم اما همش پرید!!!!
گفتم که همیشه و از بچگی ماه بهمن که ماه تولدم هست رو خیلی دوس داشتمو
دارم و همیشه حسم اینه که تو این ماه برام پر از خبرای خوبه...
امسال هم گذشت .. و روز 17 بهمن که روز تولدم بود من خونه آبجی خانوم
بودمو دلم گرفته بود همچین روزی Mbn پیشم نیست.داشتم ناهار درست میکردم
آبجی هم که در استراحت مطلق بود یهو زنگ در به صدا در اومد و از آیفون دیدم
Mbn پشت در هست واااقعا سورپرایز شدم. با یه جعبه شیرینی و تبریک روز
تولدم وارد شد و عصر هم شوهرخواهرم از سر کار اومدو اونشب دور هم کلی خوش
گذشت.. کادوهامم نقدی بود ;)
هفته ی بعدشم رفتیم سا.ری خونه پدر شوهری.اونجا هم از خواهرشوهرم یه ست
سه تیکه تاپ شلوارک کادو گرفتم که خیلی خیلی نازه مخصوصا رنگش. ترکیب سبز و
زرد ومن عاشقشم ینی. ضمنا اونجا در راستای این تصمیم که قرار شد بجای
مراسم عروسی یه سفر بریم و یه ماشین بخریم، اونجا واسه ماشین ثبت نام
کردیمو ایشالا تحویلش اردیبهشت هست. منم تا اون موقع جهیزیه رو باید بیارم
بچینمو بعد هم سفر و ایشالا بیایم سر خونه زندگی و شروع روزهای تازه...
کلا خداروشکر همه چی بر وفق مراده و گاهی چیزای ریزی تو زندگی هست که
خیلی نشونه های خوبیه شاید نشه بیانشون کرد واسه بقیه فقط به خود آدم قوت
قلب میده و اینکه حس میکنی چقدر خدا هوای زندگیتو داره...
این نشونه ها بهترین حال رو به من میده.. بابت این حس و حالم هرچی خدارو شکر کنم کمه.
حال و هوای دم عید که بخودیه خود همیشه برام دوست داشتنیه.. پر از شور و
هیجان و البته یکم غم انگیزه بخاطر تموم شدنه یک سال دیگه از عمر و
زندگیمون.. اما همیشه تحول برام لذات بخشه..
امیدوارم این روزای آخر سال 92 بتونیم بهترین تصمیمها رو واسه سال جدید بگیریم و زندگیمون رنگ و بوی تازه بگیره.. :)