الپتیکال و دیگر هیچ
گفتم بیام یه پست تازه بنویسم...افسردگی گرفتین از بس قانون بقاء چربی رو خوندین !
بعله...صبح رفتم کلاس پیلاتس که تو یک باشگاه ورزشی برگزار می شه...باشگاه کوچیک و پر وسیله است و جای کمی برای گروه ما داره ...منم که موقع اومدن فسقلک آویزون شد به گردنم و تا بیام اوضاع رو راست و ریس کنم طول کشید و خلاصه دیر رسیدم...حالا مربی اون جلو هرچی تمرین میده من که نمی بینم! کلافه شده بودم که این چه مدل کلاسه ! گردن درد گرفتم...
بعدشم که همیشه با الپتیکال که تازگیا عاشقش شدم، چند دقیقه می دوم ، ایندفعه اصلا جا نبود و 4 نفر تو صفش بودن.... من نمی دونم چی شده خانما همه جوگیر عید شدن و حسابی افتادن دنبال بدن سازی و قرو فر و ....
آقا 10 دقیقه این وسیله رو بدین به من....بعد برین تا ظهر
خودتونو با دمبلا و دستگاها و ماساژ و ....بکشین! تا دو روز پیش که پرنده اینجا پر نمی زد ، کجا بودین؟!
نمی دونن داستان کاهش وزن من حیثیتی شده !
پ .ن :
ظهری داداشم اس ام اس زده : " سایه ! یک نون بربری کامل کالریش چقدر میشه؟!" جواب دادم "نوش جونت عزیزم 
"
فکر کنم مرضم مسریه .... فعلا داره سرایت می کنه به خانواده !!!
ازین به بعد یکشنبه ها آپ می کنم.... فعلا 
جای شما خالی!
که خوره فیلم و تئاتر و جشنواره است، اونقدر کار سرش ریخته که وقتی ازش پرسیدم میای یه فیلم بریم؟ فقط گفت: اذیت می کنیاااا !!!! 
جمعه هم خونه مادر شوهری بودیم و چندان پایبند نبودم....خدا به اعلام وزن فردا رحم کنه...من به شدت ستاره لازمم ! 
چسبید که منو ببر جشنواره تئاتر فجر ، من دیگه بزرگ شدم و می خوام برم تئاتر درست حسابی ! ...گفتم برو تحقیق کن ببین چجوری بلیت بخریم و کجا بریم...دو دقیقه بعد گفت بیا اینو بریم ! نوشته که آدمو توی تعلیق نگه می داره و هر لحظه یه شوک به بیننده وارد می کنه و انگار یه جایزه هایی هم برده !
و اون خیالات ورش می داشت و این افکار عجیب به سرش می زد و این حامله می شد و وقتی اون عصبانی می شد، این یه بادکنک می ترکوند که بچه نبوده و بادکنک بوده و خلاصه بساطی بوووود !!!! 
حالا من مونده بودم چه توضیحی بدم به دختری ! 
دم گوشش با خنده می گفتم: تعلیقو داری !!!! 
غوغایی بود واقعا ! 
)